معزلات جامعه به ظاهر مترقي ومتمدن

بنام ايزد پاك كه آفرينش تنها به يدتواني اوست

 وحمد وسپاس لايق ذات اقدس بي وصفش كه رحمت مطلق وياري رسان هر درمند دورافتاده از اصل خويش است.

بدون هرمقدمه اي آغاز مي نمايم بحثي راكه حتي با وجود اين همه گواه براثبات حقانيتش ،اما باز بي توجه ازآن مي گذريم وغافل از سرانجام ان.

عنوان مي نمايم همان گونه كه خود واقف هستيد،علم نسبت به زمان نسبي است وحتي بسيار اتفاق افتاده علوم كهن كه روزگاري سند دقيق داشت واثبات شده به شمار مي آمد،حال منسوخ وگاه خنده دار به نظر مي رسد.

اين اثبات اين ادعاست كه بشر نه خود را مي شناسد ونه نيازهاي خود را،حال چگونه است كه با توجه به عدم شناخت خود ونيازهاي خود ،برنامه نويس مي شود ،رهنما مي شود وخودرابه سوي سعادت فرا مي خواند!!!

خنده آوراست،انساني كه حتي لازمه حياتش را نمي داند وتوان برآوردن نيازهايش رابه تنهايي ندارد، چگونه مدعي سعادتمندي مي گردد.

اينجاست كه هر چه از دوراهي علم ظاهري دنيوي يا همان به ظاهر تمدن بشري وعلم ازلي وابدي يا همان برنامه مدون دين كه وسيله رستگاري است دورتر مي شويم ، بيشتر به فجايعه اي برمي خوريم كه ساخته دست بشر است.

حال مي فهميم كه هر چه به ظاهر متمدن تر مي شويم،ازآن همه نشئه هاي پاك عالم بالا وخلوص ارتباط بايكتا آفريدگار آسمان وزمين محروم تر مي شويم.

براي مثال آيا شروع يك زندگي مشترك بين دو فرد كه قراراست مكمل هم باشند ، يا به تعبير دين پوشش هم باشند، يا آغاز يك رابطه عميق عاطفي كه دوفرد دركنار يكديگر حتي ازآسايش خويش مي كاهند تا ديگري بيشتر بهره مند گردد، بايد اغازي باشد براي اثبات برتري! يا آغازي براي رسوايي! ياآغازي براي اثبات حقانيت خويش وتضعيف ديگري!

اثبات اين نمونه ها كه متاسفانه كم هم نيست رامي توان درمراجع قضايي خانواده جست!!!

همچنين آمار طلاق وفحشا درجوامع به ظاهر مترقي ومتمدن گواه برحقانيت اين ادعاست.

زن كه كانون محبت ومدير خانواده درنظام ديني تعريف مي گردد، بايد در نظام من درآوردي ما يك وسيله لوكس سرگرمي ان هم با تاريخ مصرف اندك دركنار كاباره ها حيران باشد.

وازاين نمونه ها فراوان درطوبره اديان بشري وتمدن هاي بشري يافت مي شود!!!

حال همين بشر خودخواه كه دردوران تاريخ به يكتا آفريدگار بي بديع افترا بسته وحتي خود را آفريدگار خوانده ، يابا تدوين اديان دروغين كه حتي توان پابرجا بودن يا ماندن براي يك قرن را نداشته اند ، خود را رهنما ويا هادي بشر به سوي رستگاري معرفي نموده است!!!

در جامعه اي كه احترام به فرامين خدايش ، احترام به والدين ، احترام به نظام خانواده ، متعهد بودن به همسر، احترام همنوع خرافه اي بيش محسوب نمي شود وپرهيز از بسياري روابط كه شرع ، آنهم به دليل شناخت عميق از فطرت بشري آنرا نامشروع مي داند، خنده آور ونشانه ي دهاتي بودن قلمداد مي شود ونا هنجاري رفتاري درآن تمدن وپيشرفت....ديگر چه توقعي ازآن تمدن مي توان داشت.

اي كاش ابتدا تمدن رامعنا مي كرديم وآنگاه به دنبالش مي تاختيم.

اي كاش تحقيق مي كرديم ودر مي يافتيم قراني كه دردست ماست به عنوان نمونه اي بي مثال از يك فرهنگ پاستوريزه از هر آلودگي اجتماعي وفرهنگي ويك كتاب تاپ در علم ،هنر،ادب،تاريخ وگنجينه جاودان عاوم مادي ومعنوي است.ودرمي يافتيم همين قرآن كه اكنون سنبل ماتم شده ومنحصرا در مجالس ترحيم تلاوت مي شود،قرنها پيش معزلات اجتماعي وخانوادگي حال وفرداهاي حال مارا پيش بيني ودرمان نموده است.

اكنون من وتو اي همنوع ، تنها ادعاي مسلمان بودنمان گوش دنيا را كر كرده است.اي كاش به جاي ادعاي پوچ ثابت مي كرديم ............

اميدوارم دوستانم عزيز با مطالعه ي نوشته هاي شايد ازباب نگارش دست و پا شكسته (چون بنده تخصص ادبي ندارم) به خود آمده ولااقل به جد بكوشيم كه به جاي تقليد كوركورانه از تمدني كه حتي كلا خودشان وفرهنگشان سه قرن قدمت ندارند ، به دنبال فرهنگ غني 2500 ساله ايراني خود وحتي غني تر ازان ،كه عطروبوي آنرا دگرگون ساخته وآن اسلامي بودنش هست ،بوده ودوباره انراپويا وزنده كنيم وبه دنيا بفهمانيم ما فرزندان كوروش ها،داريوش ها، ابن سينا ها، خوارزمي ها، بيروني ها،سعدي ها،حافظ ها، مولوي ها و............هستيم وبه خود افتخار مي كنيم.  

04/06/1387